روشنی زندگی ما

اولین بار

پسر گلمممممممممممممم خیلی خوشحالم امروز پساز ۵ ماه و ۱۶ روز واسه اولین بار خودم تنهایی حمومت دادم  چه لذتی داشت عسلکم تا الان همش بابات میبردت حموم ولی امروز وقتی داشتی مولتی ویتامین میخوردی یهو همشو پس دادی و ریخت تو گردنت منم بسم الله گفتم و بردمت حموم الانم ناز خوابیدی عسلکم. ببخشید گل پسرم چند وقتیه نتونستم وبتو آپ کنم آخه میدونی که عروسی داییت بود و من گرفتار بت قول میدم زودی بیامو و عکسایی رو که خوش تیپ کرده بودی بزارم و عکسای آتلیه رو هم بزارم جیگر مامان . ...
19 اسفند 1389

پایان 5 ماهگی واتفاق خوب

روزی که ۵ ماهت تموم شد خیلی خوشحال بودممممممممممم چون میخواستم واست غذا دادن رو کم کم شروع کنم و حس خیلی خوبی داشتم و در ضمن قرار بود که آتلیه هم بریم و ازت عکسای خوشگل بگیریم . خیلی ذوق داشتم احساس میکردم بزرگ شدی و خوشحال بودم از این بابت .روزای سختی بودن ولی خیلییییییییییییییی زود گذشتن میدونم که تا چشم بر هم بزارم واسه خودت مردی شدی و من هنوز باور ندارم که مامان شدم ...... روز خوبی بود پایان ۵ ماهگیت البته همه روزای با تو بودن خوبه ولی اون روز حس متفاوتی داشتم  واست فرنی درست  کردم و اندازه یه قاشق مربا خوری بت دادم و بعد با مامانم رفتیم آتلیه و مامانی تو رو گرفته بود و من تو رو میخندوندم و کلی عکس گرفتی و کلی لباساتو عوض کرد...
5 اسفند 1389
1